کتاب صوتی «خاطرات خون آشام (جلد اول) ؛ بیداری» نوشتهٔ ال. جی. اسمیت با ترجمهٔ محمد حسینی مقدم و گویندگی نوتاش نیکنژاد توسط انتشارات ماه آوا منتشر شده است.
داستان در شهر کوچک فلس جورج در ویرجینیا رخ می دهد. شهری که در اوایل قرن نوزدهم کشف شده و در جریان جنگ داخلی تا مرز نابودی پیش رفت. در سه رمان اول (بیداری، تقلا و خشم) استفن و الینا راویان ماجرا هستند. الینا گیلبرت یک دختر دبیرستانی است که قلبش بین دو برادر خونآشام، استفن و دیمن سالواتوره، گیر کردهاست.
این کتاب به نوجوانان و بزرگسالان علاقهمند به داستانهای ترسناک پیشنهاد میشود.
در ۶فوریه ۲۰۰۹، اعلام شد که شبکه سی دابلیو قسمت آزمایشی سریال تلویزیونی با نام خاطرات خونآشام را باهمکاری کوین ویلیامسون و جولی پلک تهیه خواهد کرد. در ۱۹می ۲۰۰۹، بهطور رسمی این قسمت تبدیل به سریال شد.
بخشی از کتاب
«استفان قبول نکرده بود با آنها به قبرستان برود. تمام احساسش در این مورد منفی بود. آخرین باری که آن جا رفته بود قضیهی پیرمرد پیش آمد. خاطرهی پیرمرد در دلش جای خود را به ترس میداد. استفان میتوانست قسم بخورد که آنقدر از خون پیرمرد نخورده که به کما برود. وقتی رهایش کرد به پیرمرد آسیبی نرسیده بود، اما بعد از آن شب همه چیز به هم ریخته بود. استفان گیج بود. آیا واقعا موج دیگری از نیرو در قبرستان بود با این تنها توهم او بود؟ آیا غیر از او کس دیگری هم آنجا بوده یا این که نه، خودش آن همه خون را خورده و پیرمرد را به کما فرو برده بود؟
میدانست که وقتی اختیار نیرویش را از دست میدهد ممکن است هر کاری بکند ولی.. چشمانش را بست. وقتی که شنیده بود پیرمرد نزدیک به مرگ است و در بیمارستان بستری شده شوکه شده بود. چطور به خودش اجازه داده بود که تا این حد جلو برود؟ تا حد کشتن یک انسان. استفان کسی را نکشته بود، حداقل از زمانی که… نمیخواست دوباره به این چیزها فکر کند. حالا که جلوی در قبرستان ایستاده بود تنها چیزی که دلش میخواست این بود که بگذارد و از آنجا برود. برگردد به مهمانی پیش کارولین؛ آن موجود نرم و انعطافپذیر با آن پوست برنزه که بودنش برای استفان هیچ معنایی نداشت و به همین دلیل استفان آسیبی به او نمیرساند.»