رمان موش ها و آدم ها یکی از مشهورترین رمان های جان اشتاین بک است. این رمان روایتی است از دو دوست به نامهای جورج و لنی که زندگی ساده و آرزوهای سادهای دارند و برای محقق کردن رؤیاهایشان، تلاش زیادی میکنند. این کتاب سالها جزو کتابهای ممنوعه در ایالات متحده بود. سال ۱۹۳۹ یک درام آمریکایی محصول بر اساس ابن رمان و به کارگردانی لوئیس مایلستون، کارگردان توانای روسی ساخته شد. خود جان اشتاین بک با کارگردان در ساخت این فیلم همکاری داشت. گری سینایس نیز در سال ۱۹۹۲ با اقتباس از این اثر، فیلمی به همین نام ساخت.
خلاصه کتاب
موش ها و آدمها داستان دو دوست صمیمی جورج و لنی را روایت می کند. جورج کوچک اما ساده است، از طرف دیگر لنی بر خلاف او بزرگ اما ضعیف النفس است. جورج و لنی زندگی خود را با کار در مزرعه می گذرانند، اما به خاطر کارهایی که لنی انجام می دهد همیشه با مشکل مواجه می شوند و نمی توانند در هیچ شغلی ادامه دهند. بزرگترین نقطه ضعف لنی تمایل او به نوازش هر چیزی است که نرم و کرکی است و این ضعف آنها را هر بار در موقعیت سختی قرار می دهد. آخرین باری که جدا شدند یا بهتر بگویم از کارشان فرار کردند به خاطر همین ضعف بود.
یک روز لنی میخواهد لباس دختری را در مزرعهای که قبلاً کار میکردهاند لمس کند، اما دختر را ترسانده و فریاد میکشد و در حالی که دختر فریاد میزند دچار وحشت میشود و با وحشت، دختر را در آغوش میگیرد و رها نمیکند. بچه های اطرافش صدای جیغ دختر را می شنوند و دنبال جورج و لنی می روند. وقتی فرار می کنند باید تمام شب را در یک کانال آب بگذرانند، بنابراین دوباره بیکار می شوند. بعد از آن خبر می دهند که در مزرعه ای در کالیفرنیا کار است و راه را در پیش می گیرند. راننده اتوبوسی که سوار شدند آنها را فریب می دهد و آنها را در نیمه راه رها می کند، زیرا او برای رفتن تمام جاده تنبلی کرده بود و بنابراین، آنها باید بقیه جاده را پیاده روی کنند. جورج متوجه می شود که لنی یک موش مرده را در دست خود پنهان کرده است و متوجه می شود که در حالی که می خواست آن را نوازش کند و با برداشتن آن از دستش به طور تصادفی آن را کشته است. آن را پشت بوته ها می اندازد. او به لنی هشدار می دهد که در مزرعه ای که به آن می روند صحبت نکند، زیرا اگر صحبت کند، رئیس متوجه می شود که او ضعیف است و نمی خواهد او را استخدام کند. با این حال، لنی فردی با قدرت عضلانی است، اگرچه او ذهن ضعیفی دارد.
در روز شروع کار آنها در مزرعه، پسر رئیس، کرلی، دلبسته لنی می شود. کرلی مرد کوتاه قد و ضعیفی است، بنابراین از مردان قدبلند خوشش نمی آید. جورج به لنی هشدار می دهد که بارها با کرلی دعوا نکند زیرا در صورت بروز مشکل باید فرار کنند و بنابراین نمی توانند پولی را که برای رویاهایشان نیاز دارند به دست آورند. بزرگترین آرزوی لنی و جورج این است که آسیبی برای خودشان داشته باشند. آنها می خواهند زمین کوچکی بخرند، حیوانات را در آن بگذارند، زمین خود را آباد کنند و حساب هیچ رئیسی را ندهند. اگرچه آنها رئیس مزرعه ای را که تازه شروع به کار کرده اند و پسرش را دوست ندارند، باید تحمل کنند. Candy اولین کسی است که در مزرعه به شیوه ای گرم علیه جورج و لنی عمل می کند. کندی پیرمردی است که یکی از دستانش را گم کرده و با سگ پیرش در مزرعه نظافتچی می کند. هیچکس سگش را در مزرعه نمیخواهد چون کهنه و بی مصرف است و روزی او را میکشند. کندی می گوید یک روز او را بیهوده خطاب می کنند و او را هم می کشند، بنابراین در ازای این که خودش پول جمع شده اش را به آنها بدهد، می خواهد یکی از شرکای آنها باشد و به این ترتیب رویای آنها برای سه نفر می شود.
زنی در مزرعه در تعقیب مردان است، همسر کرلی. از آنجایی که او از روی عشق با کرلی ازدواج نکرد، او می خواهد با مردان صحبت کند، با آنها صمیمی شود و با مردان مزرعه دوست شود. لنی هر بار که آن زن را می بیند او را با تحسین تماشا می کند و جورج هر بار به او هشدار می دهد که از همسر کرلی دوری کند. یک روز لنی به دیدن توله سگ ها در انبار می رود در حالی که همه جلوی در مشغول بازی و تفریح هستند. او یکی از توله ها را می کشد در حالی که آن را نوازش می کند درست مانند موش و در حالی که سعی می کرد آن را پنهان کند همسر کرلی می آید. وقتی شروع به چت می کنند، لنی ضعفش را به او می گوید و زن به او اجازه می دهد موهایش را نوازش کند. لنی در حالی که موهایش را نوازش می کند خود را گم می کند و زنی را که به اشتباه سعی می کند خود را نجات دهد می کشد و گردنش می شکند. او از مزرعه فرار می کند که نمی داند با ترس چه کند. وقتی کرلی و سایر کارگران مزرعه می بینند که زن مرده است، متوجه می شوند که کسی که این کار را انجام داده است، لنی است و به همراه جورج برای جستجوی او بیرون می روند. جورج لنی را قبل از دیگران پیدا می کند، کنار او می نشیند و شروع به گفتن رویاهایش می کند که همیشه به او گفته است. هنگامی که لنی از شنیدن او در حال گفتن رویاهایش خوشحال است، جورج کاری را که باید انجام دهد انجام می دهد و دوستش لنی را از چیزهایی که از سر گذرانده آزاد می کند…
پیشنهاد میکنیم این کتاب صوتی را با صدای کامیار محبی بشنوید. برای دانلود کتاب موش ها و آدم ها صوتی به این سایت مراجعه کنید.
درباره جان اشتاین بک
جان اشتاینبک در سال ۱۹۰۲ در کالیفرنیا بهدنیا آمد. پدرش خزانهدار و مادرش آموزگار بود. در سال ۱۹۲۵ دانشگاه را رها کرد و به نیویورک رفت. در این شهر خبرنگاری کرد و پس از دو سال به کالیفرنیا برگشت. مدتی به عنوان کارگر ساده، متصدی داروخانه، میوهچین و… به کار پرداخت و به همین سبب با مشکلات برزگران و کارگران آشنا شد. پس از آن پاسبانی خانهای را پذیرفت و در این زمان وقت کافی برای خواندن و نوشتن پیدا کرد. زمانی که جهان بهسرعت به سمت مدرنیسم پیش میرفت و ادوات جدید کشاورزی جایگزین بیل و گاوآهن میشد، او در اندیشهٔ غم و درد و رنج آنان بود. نخستین اثرش جام زرین را در سال ۱۹۲۹ نوشت. خوشههای خشم او در سال ۱۹۳۹ منتشر شد و جایزه پولیتزر را از آن خود کرد. اشتاینبک به سبب خلق این آثارش جایزهٔ نوبل سال ۱۹۶۲ را برد. از نوشتههای دیگر او به چمنزارهای بهشتی، به خدایی ناشناس، تورتیلافلت، دره دراز، ماه پنهان است، دهکدهٔ ازیادرفته، کره اسب کَهَر، شرق بهشت، مروارید و پنجشنبهٔ شیرین میتوان اشاره کرد.